سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا

 
 

 
 
سید مهدی
سید مهدی

مشهد 09370328842 telegram/SMahditm
taghdisi87@gmail.com

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

اللهم عحل لولیک الفرج

شکوفه نرگس

بازی بزرگان

مذهب عشق

نقطه ای برای فردا

کربلای جبهه ها یادش بخیر... !

دخترک تنها

کبوتر حرم

امیدزهرا omidezahra

جاء الحق و زهق الباطل

عاشق آسمونی

.: شهر عشق :.

مدرسه ابتدایی پسرانه غیر دولتی امام هادی (ع) سبزوار

من اجل تراب البحرین اصبحناشهداء

آسمان آبی

عکس های عاشقانه

ازدواج موقت

پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان

بادله گشت

سلطان آباد قره باغ

 

مطالب اخیر

التماس تفکر

این جا مشهد است

از عشق بیشتر بدانید

اندرز سقراط

شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم...

10+1روش شاد کردن خانم ها

مزاج شناسی در طب سنتی

راز و نیاز اورژانسی

آرامش سنگ یا برگ

درد و دلی با قرآن...

هنگامه آخرالزمان

فردا دیر است...!

از مظلومیت تا غربت راهی نیست...

موعود

 
 

پیوند های روزانه

پخش زنده حرم اهل بیت(ع)

پخش مستقیم حرم امام علی(ع)

پخش مستقیم حرم امام حسین(ع)

پخش مستقیم حرم امام رضا(ع)

پخش مستقیم حرم حضرت اباالفضل(ع)

فوریت های پزشکی مشهد

 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

شیعه مذهب برتر
زورخانه بابا علی
امام مهدی (عج)
فوریت های پزشکی مشهد
دکتر علی حاجی ستوده
دانلود کتاب
شبستان
 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 148054
بازدید امروز :8
بازدید دیروز : 12
تعداد کل پست ها : 55

 

غروب آفتاب عمر حسین

یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحــــجة

السلامُ علی الحسین

 وعلی علی بن الحسین

و علی اولاد الحسین

و علی اصحاب الحسین

 

 

دیده بگشا یک نظر کن بر پدر

کآمده بالین تو خونین جگر

 

سوخت جانم تشنه رفتی از برم

این تاثر کی رود از خاطرم

 

با دل خونین صدایت می کنم

بوسه باران زخمهایت می کنم

 

می گذارم بر لبت بابا لبم

منتظر در خیمه بهرت زینبم

 

از وداعت دل غمگین اهل حرم

رفت جان با رفتنت از پیکرم

  

از میان دشمنان کردی صدا

در دم آخر مه ای بابا بیا

 

آمدم اندر کنارت دل حزین

خیز و این حال من دلخسته بین

 

در دم آخر بمن کردی سلام

بهر تسکین دلم گو یک کلام

 

قلب من از مرگ خود کردی کباب

کامت از دست نبی سیراب آب

 

از غم مرگ علی قدم خمید

آفتاب عمر من آخر رسید

 

التماس دعا

 



سه شنبه 85 بهمن 10 | نظر

 

لعنت


گفتم: «لعنت بر شیطان»!
لبخند زد.
پرسیدم: «چرا می خندی؟»
پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد»
پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟»
گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»
با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!»
جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»
پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟»
پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نکن!»
گفتم: «پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام کنم؟»
در حالیکه دور می شد گفت: «من پیامبر نیستم جوان ...!




جمعه 85 آذر 10 | نظر

 

زندگی

زندگی

زندگی خالی است ان را پر کن
زندگی یک مشکل است با ان روبرو شو
زندگی یک معادله است موازنه کن
زندگی یک معما است ان را حل کن
زندگی یک تجربه است ان را مرور کن
زندگی یک مبارزه است قبول کن
زندگی یک کشتی است با ان دریا نوردی کن
زندگی یک سوال است ان را جواب بده
زندگی یک موفقیت است لذت ببر.
زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو
زندگی یک هدیه است ان را دریافت کن
زندگی دعا است ان را مرتب بخوان
زندگی درد است ان را تحمل کن
زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با ان روبرو بشی

 

هفت نصیحت مولانا
گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن (مثل رود) *باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید) * اگرکسی اشتباه کردآن رابه پوشان (مثل شب) *وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ) * متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک) *بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا ) *اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه )

برام دعا کنید



پنج شنبه 85 آبان 11 | نظر

 

هرجمعه که فرا میرسد

 

هرجمعه که فرا میرسد, من از طلوع تا غروب خورشید, چشم انتظار آن وعده الهی هستم تا چشمانم به دیدار پدر امت روشن شود. برای ما جمعه‌ها رنگ و بویی خاص دارد و با بقیه ایام هفته متفاوت است, چه آنکه این روز به مولایمان مهدی (عج) تعلق دارد. مولای من! در طول این چند بهار که از عمرمان میگذرد, اینچنین پناهگاه امنی را پیدا نکرده‌ایم که حرفهای دلمان را با او بگوییم, زیرا به خوبی میدانیم که شما, سخن دل را میشنوی و همواره به فکر محبان و شیعیانت هستی. درست است که هرگاه بر مشکلات انبوه برمیخوریم و از همه جا رانده و مانده میشویم , ناگهان برق امیدی در دلمان هویدا میگردد که دل را به آرامشی دست نیافتنی سوق می دهد. اما چقدر باید رو سیاه و شرمنده باشیم که تنها وقتی به مشکلات بر میخوریم به یاد تو پدر مهربان می‌افتیم و تو را میخوانیم. آیا کسی که همچون پدری مهربان, در همه حال به یادمان است, اینچنین باید محبتش را پاس بداریم؟ شرمساریم و شرمنده و میدانیم اگر دستگیری آن مولای بزرگوار نبود, حال این چنین پرامید نبودیم.

 

یا صاحب الزمان! حرف دل را چطور میتوان گفت, حال آنکه تو بر نهانمان آگاهی و آنرا میدانی. حرف دل, سخن از غیبت توست و انتظار فرج و گشایش ظهور توست.

 

آقای مهربانم! با دستانی خالی و چشمانی بارانی و کوله‌باری از فراموشی و غفلت از تو, آنچنان سر برآستان رحمتت می‌ساییم که مگر ما را در آغوش گیری و دست نوازش بر سر همه یتیمان بی پدر که پدر معنوی خویش را به فراموشی سپرده‌اند بکشی. آمده‌ایم تا از ظهور و انتظار فرج مولایمان مهدی بگوییم. آمده‌ایم تا بگوییم که چشمان مشتاق و منتظر هزاران هزار شیدایی تو, در ساعات پایانی روز جمعه آنچنان ابری است که میخواهد تنها و تنها, تو را ببیند, زیرا که جمعه‌ای آمد و تو نیامدی. اما یابن الحسن! چرا فقط روزهای جمعه را به یادت هستیم و حال آنکه تو از ما خواسته‌ای که در همه حال و در هر روز و هر ساعت, به یاد و فکر تو باشیم و برای فرج و ظهورت دعا کنیم. باشد که با دعایت هر لحظه به یادت باشیم.  ای دلسوز همه منتظران! چشمان خسته ما, تو را میخواند و تنها تو را نجات بخش خود میداند. بیا که با آمدنت به این دنیای پر از حیله و افسون, نیرنگ و نفاق, کفر و بی ایمانی ,پایانی شوق انگیز ببخشی و آنرا از عدل الهی سیراب کنی. بیا که همگان منتظریم.

 

 

 



پنج شنبه 85 آبان 11 | نظر

 

یک درددل غیرقابل پخش با امام علی

مولای من!

خلیفه نیستی
سلطان هم
فقط امام اول مظلومانی
و جای پنج سال
می‌شد که پنجاه سال حاکم باشی
می‌شد که شامات را
چون دندانی کند و پراکند
که سهم بچه‌های ابوسفیان باشد
و در امارت کوفه
کاری هم به «ابن‌ملجم» و «قطام» داد.

می‌شد هر سال
به هند و پارس
به چین و ماچین دعوت شد
سلطان روم
به افتخار حضورت برپا کند
چیزی شبیه همین ضیافت‌های شام
در تالارهای آینه و مرمر
و پشت درهای بسته
می‌شد حسین و حسن را با خود همراه کرد
یکی مشاور اعظم
یکی وزیر خزانه‌داری کل
می‌شد کاری کرد
که جعده هم مشاورت امور بانوان را عهده‌دار باشد
یا کاره‌ای که زهر نریزد

یا نه
حکومت ایران هم می‌شد که سهم حسن باشد
حکومت عراق، سهم حسین
حتی عقیل را می‌شد سه چهار سالی
با حقوق ارزی آن روز
به اندلس فرستاد
می‌شد محمد حنفیه
سفیر سازمان ملل باشد
مانند این پسرخاله‌ها
که تا هنوز و تا همیشه سفیرند!

می‌شد کنار رود فرات
کاخی سبز ساخت
برای تابستان‌ها
سری به بغداد زد
بر بالای کوه ابوقبیس
کاخی سپید داشت
چیزی شبیه کاخ سعدآباد
شبیه کاخ ملک فهد
کاخی بلندتر از خانه‌ خدا

می‌شد که بعد خود
به فکر پادشاهی فرزندان بود
مثل همین ملک حسین و ملک حسن
مثل همین حیدر علی‌اف
و اف بر این دنیا...

می‌شد که امام علی بود و
با تمام جهان ارتباط داشت
مثل همین امام علی رحمانف
می‌شد با خانم رایس دست داد
می‌شد انبان خویش را پر کرد
از شیر مرغ و جان آدمیزاد
از وعده و وعید

و افطاری داد از بیت‌المال
و جامه‌های اطلس و ابریشم پوشید
با میمون و سگ بازی کرد
رقاصه‌های روم را دعوت کرد
با چشم‌بندی و آتش‌بازی
شب را به صبح رساند
در برج‌های دوبی سهمی داشت
در بازار بورس دستی...
نشست بالای تختی و
کلاهی از مروارید و زر بر سر گذاشت
یا دست کم
هر روز یک اسب پیش‌کش قبول کرد
یک شمشیر مرصع
که نام تو بر آن حک شده باشد
ـ این تحفه‌ها از هند است
ـ آن جامه‌ها از روم
ـ این فرش‌های ابریشمین از ایران ...

جشنی بگیر
بگو که شاعران قصیده بخوانند
شب را زود بخواب
که کاترینا و سونامی در راه است

برای کندن چاه
به بردگان سیاه فرمان بده
به شرکت‌های چند ملیتی
برای بردن نان فرصت نیست
این را به سازمان غله و نان بسپار!

این وقت شب
نشسته‌ای و به من لبخند می‌زنی
می‌دانم
این‌گونه شعرها خوب نیستند
اما مولای من!
آن کفش‌های وصله‌دار هم
مناسب پای حضرت حاکم نیست!

یا صاحب الزمان تسلیت

طوری دعا کن که انگار همه چیز وابسته به خداست...اما ...طوری عمل کن که انگار همه چیز وابسته توست...

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج



جمعه 85 مهر 21 | نظر

 

اللهم عجل لولیک الفرج

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
   تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) صلوات
  

 

تو را غائب نامیدند چون ظاهر نیستی نه اینکه حاضر نباشی، غیبت به معنای حاضر نبودن تهمت ناروایی است که به تو  زده‌اند.   آنان که بر این پندارند فرق میان ظهور و حضور را نمی‌دانند. آمدنت که در انتظار آنیم به معنای ظهور است نه حضور و دل   شدگانت که هر صبح و شام تو را می‌خوانند ظهورت را از خدا می‌طلبند و نه حضورت را وقتی ظاهر می‌شوی، همه انگشت   حیرت به دندان می‌گزند و با تعجب می‌گویند که تو را پیش از این همه دیده‌اند و راست می‌گویند چرا که تو در میان مایی زیرا که  امام مایی، جمعه که از راه می‌رسد صاحبدلان دل از دست می‌دهند وقرازکف می‌نهند و قافله دلهای بی‌قرار روی به قبله   می‌کنند و آمدنت را به انتظار می‌نشینند و اینک ای قبله هر قافله و ای شبروان را مشعله، در آستانه  سالروز ولادتت با   دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می‌کنیم!!

 

برای کسی که ثانیه هایمان را به انتظار قدمهای سبزش چراغان کرده ایم و شعبان المعظم به نام نورانیش مزیّن است:

 

نمی دانم تا سپیده دم فرج ، چند نافله مانده است . نمی دانم کدام قنوت عطشناک ، به دامن عنایت تو ، توفیق استجابت  خواهد یافت تا از قله های بلند غیبت ، به دنیای خاکی ما نزول فرمایی ! نمی دانم بوی شوقی که از نفسهای غمناک این شب  به جان می رسد از کرانه های وصال توست یا از نرگس های مستی که بر کنار جاده انتظار روییده اند ؟ اما این یلدای هجر ، که  از شفق حضور تو التهاب سپیده زدن دارد ، در انتظاری شیرین می سوزد .

 

لحظه لحظه این شب ، شکوای هجران تو را به آسمان می برد . ستاره های سوسوزنِ این شب که منتظران را به افق های  روشن فجر ، بشارت می دهند وامداران روشنایی خورشید روی توأند. اما در انتهای این یلدای هجر ، بارانی می بارد که افق  های غبار گرفته شب را به ساحل سیماب گون سپیده ، کوچ می دهد . آن سان که شکوفه های انتظار ، در انفاس مسیحایی  آن به گُل می نشینند .

 

شب هنوز در تداوم است و منتظران طلوعت به قنوت نشسته اند و به قامت رعنایت رکوع می برند وجای پای تو ، سجده گاه  خستگانی است که هزار رکعت نیاز ، نذر ناز نگاه تو می کنند . روزگار هنوز گرفتار خشم خداوند است ! و این قهر ، تاریخ را در  شب فراق تو به انتظار صبح حضورت نشانده است .

 

یا مهدی ...

 

تا سپیده دم فرج چند نافله باقیست ؟ کی می شود که موذن به " تکبیره الاحرامی " جهان را به تماشای صبح ، صلا زند ! تا  کی در آینه های عمر ، با دستهای بلند "  ندبه " تو را التماس کنیم و تو نیایی ! بشریت فرسوده فراق توست و منتظر است تا  به پیشگاه مقدس تو دو رکعت نماز بگذارد . رکعتی به ظهور و رکعتی به حضور .

 

 

 

دیوان امام خمینی [ره]

 

مهدی جان ، آقا سلام ... 

 

آنروز که عاشق جمالت گشتم

 

دیوانه روی بی مثالت گشتم

 

دیدم نبود در دو جهان جز تو کسی

 

عاشق شدم و غرق کمالت گشتم

 

ای عقده گشای دل دیوانه من

 

ای نور رخت چراغ کاشانه من

 

بردار حجاب از میان تا یابد

 

راهی به رخ تو چشم دیوانه من

 

 

و حرف آخر:

 

*بعد از نماز صبح دو رکعت هم برای امام زمان بجا آوریم

*نمی دانم در این عدد 40 چه سری نهفته است ولی میدانم اگر حاجتی را چهل مرتبه از خدا بخواهید انشاا...روا میگردد.

پس بیایید در این ماه پر خیروبرکت فرج هرچه زودتر مولایمان را از خداوند منان بخواهیم.

 

*با جدییت و توجه کامل دعا کنیم*

 

االلهم عجل لولیک الفرج

 

 

 

 

 

 



یکشنبه 85 مهر 9 | نظر

 

ضیافت الله

 

رمضان

 

سلام بر تو...

 

 

سلام بر تو ای بزرگ ترین ماه خدا، بهار عاشقان حق.

 

 

سلام بر تو که چه بسیارند آزاد شدگان حق در تو.

 

 

سلام بر تو که چه بسیار گناهان را از پرونده ما زدوده ای و چه عیب ها که بر ما پوشانده ای.

 

 

سلام بر تو ماهی که هیچ زمانی با تو پهلو نزند.

 

 

سلام بر تو و بر شب قَدرت که از هزار ماه بهتر است.

 

 

سلام بر تو...

 

 

رمضان، ماه خدا، ماه راز نیاز با معبود فرا رسید.

 

 

روح هر مسلمان در این ماه به برکت روزه و سحر خیزی و دعا اوج می گیرد و پیوندش با خدا استوار تر می گردد.

 

 

در این ماه رشته هایی که هوی و هوس، خود خواهی و خودبینی را بر بال جان انسان بسته و روح را از سر در فضای نورانی و افق های بالا بازداشته است کم و بیش گسسته شده و انسان این عبد هوی در زمین امکان آزادی و اوج گرفتن خود را باز می یابد.

 

 

زنگ گناه از آئینه ی دل روزه داران سحر خیز زدوده شده و دل آن ها باز جلوه خدایی و جمال ملکوت را در خو منعکس می کند.

 

 

رمضان بهار تلاوت قرآن و فصل مناجات عبد با معبود است. بنده ای که یازده ماه از حریم قرب الهی به دور افتاده، ناگهان خود را در آستانه رحمت او می بیند؛ در حالی که خوان پذیرایی الهی در برابر او گسترده، لطف حق با آغوش باز او را می پذیرد و گذشته از وعده ی عفو و اغماض، مژده ی ثواب و عطا نیز به او می دهد.

 

 

اینجاست که آدمی لذتی آمیخته با شرم و نشاطی آمیخته با زاری در خود احساس می کند و می خواهد از خدای خود طلب عفو کرده، دور از چشم اغیار، در خلوتی خاموش با خدای خود دمساز گردد، بگرید، بنالد و سر بر آستان شکوه او بساید.

 

 

راستی چه لذت بخش است هنگامی که چشم ها در خواب، دنیا آرام و صداها خاموش است، انسان در خلوتی دلخواه اعمال خود را در نظر مجسم کند و به گذشته ی خویش ژرف بنگرد و آنگاه لطف و رحمت حق را در هر قدم و پرده پوشی او را در هر نفس در نظر آورد و... و آنوقت عاشقانه بنالد و شرمسارانه با خدا مناجات کند و از او آمرزش طلبد.

 

 

چه نشاط انگیز است که سحرگاهان به یاد حق از بستر گرم برخیزد و با توجه دعا بخواند و با آفریدگار خویش نجوا کند.

 

 

چه شیرین است هنگامی که زمزمه آرام مناجات از اشک چشم طراوت گیرد و از سوز دل حرارت و آنگاه طنین دلکشش در پرده ی نازک شب بلغزد و در دست نسیم سحری سرگردان به سوی خدا بالا رود که «اِلَیهِ یَصعَدُالکَلِمُ الطَّیـِب. کلام پاک بسوی خدا بالا می رود.» همان زمزمه ای که از اخلاص و عشق سرچشمه گرفته و از سوز دل برافروخته شده باشد.

 

 

آنان که لذت مناجات را دریافته اند، آنان که سحرها با دعای پرشور و شعله برافروز «ابوحمزه ثمالی» که از قلب عاشق امام سجاد (ع) برخواسته است، انس و الفت داشته اند، آنان که یارب یارب شبانه را چشیده اند و در قنوت نماز شب دقایق و ساعت ها به روی پاهای خود ایستاده اند، باور دارند که هیچ لذتی با لذت مناجات برابری نمی کند و پیوسته فریاد نیازشان بلند است که:

 

 

 

«الهی اَذِقنی حَلاوَتَ ذِکرِک. پروردگارا شیرینی ذکر و یادت را به من بچشان.

 

التماس دعا*یا مهدی

 

 



یکشنبه 85 مهر 2 | نظر

 

انتظار یعنی...

خیلی خوب و لذت بخش است که انسان در اوج تنهایی و بی کسی و در زمانه ای که ظلم بیداد می کند، چشم انتظار کسی باشد که بالاخره یک روز می آید، با دست پر هم می آید و جهان را با نور خود روشن می کند.

چقدر انتظار زیباست. جمعه ها را به یکدیگر گره زدن و چشم به آن سوی افقها دوختن، دل را از غیر پاک کردن و نگاهها را به سوهان تقوا صیقل دادن و ان گاه در ایوان یاد او نشستن. او می آید با شمشیری که شبیه ترین است به ذوالفقار و نفسی که بوی عدالت علی ( ع ) می دهد.

او می آید و آنان که جز به تقوا دم نزده اند و جز به نیکی قدم در راه نگذاشته اند و جز برای خداوند کریم سر ارادت فرود نیاورده اند از اصحاب اویند.

انتظار نه بدین معناست که خیره به دور دستها شویم و ثانیه ها را با اضطراب بشماریم. انتظار حقیقی یعنی آن که دل را در چشمه شفاف خدا بشوییم، دهان از ریا و دروغ فرو بندیم و خودپرستی و خودخواهی و ظلم به خود و دیگران را کنار بگذاریم.

انتظار یعنی همه جاده های زمین را زیر بارانهای تقوا ببریم و با جاروی شوق خار و خاشاک جان را بروبیم.

انتظار یعنی مهربان باشیم حتی با کودک همسایه، حتی با پیرمردی که به نان شب محتاج است و لباسهایش هرگز اتو نخورده است.

انتظار یعنی به همه سلام بگوییم : به گنجشکها، به درختان تبریزی، به خانه های کاهگلی و به جویهایی که تبلور حرکتند.

انتظار یعنی هیچ گاه نایستیم و بدانیم که در سکون و در سکوت می پوسیم، بنابراین به موجها اقتدا کنیم و از صخره ها نهراسیم.

انتظار یعنی آینه های دلمان را از غبار پاک کنیم و بگذاریم روح به تماشای خود بنشیند. در این روزگار وانفسا که فاصله زمین از عرش هر روز بیشتر و بیشتر می شود، روحی زیبا داشتن غنیمت است.

انتظار یعنی روح زیبا را با همه ثروتهای عالم هم نمی توان خرید. شاید فقیری که جز نان خالی طعامی دیگر نمی داند زیباترین روح را داشته باشد.

او می آید. و روزی که بیاید از ما هیچ نمی خواهد جز دلی مهربان و پاکدامن و روحی زیبا.



یکشنبه 85 شهریور 19 | نظر

 

برایم دعا کنید

 

برایم دعا کنید

 

فرمود: <برای تعجیل در فرجم بسیار دعا کنید>.
هزار سال و اندی گذشت و پاسخی نشنید، پاسخی که او می‌خواست، پاسخی که دسته جمعی و با مشارکت عموم شیعیان باشد.
هزار سال گذشت و او منتظر ماند و شاید به ما دل بسته بود که پاسخش را بدهیم، لذا برایمان غریبانه نامه نوشت و آن را در صندوق کمک‌های یک مسجد غریب و کوچک در لبنان انداخت و فرمود: <برایم دعا کنید>.
فدای آن مظلوم غریب (نه به معنای ناتوان و ضعیف)! که باید چنین ناشناس با ما ارتباط برقرار کند، در خواب‌هایمان بیاید و گاهی هم اشخاصی در گوشه و کنار به طور اتفاقی او را ببینند، تا کسی نگوید امام زمانی در کار نیست.
چقدر ما مردم کره‌ی زمین محروم و بی‌چاره هستیم و واقعاً بی‌چاره ...، گر چه خودمان خود را بی‌چاره کرده‌ایم و الا خداوند متعال چاره‌ی کار را به دست ما داده و امام زمان، آن کلید بازگشایی درهای علم و ثروت و اخلاق و معنویت و سعادت دنیا و آخرت را در میان ما قرار داده است، تا قفل‌های بسته را بگشاییم و بی‌چاره نباشیم. آری چقدر محروم و بی‌چاره هستیم که حتی بزرگترین رهبر تاریخ بشریت را که در میان ما زندگی می‌کند، نمی‌شناسیم و آن‌قدر باید محروم باشیم که آن رهبر عزیز، به طور ناشناس، آن‌هم به وسیله‌ی نامه‌ای، چند جمله‌ای با ما صحبت کند.
آه، از این همه فقر و فلاکت!
ناله از این همه مصیبت و بیچارگی!
فغان از این همه محرومیت و تیره روزی!
یا صاحب الزمان، چه زمان این فراق به سر آید و ما دیگر در فراقت اشک نریزیم؟!
آقای ما،‌چه زمان گرداگرد تو جمع شویم و به چهره‌ات نظاره کنیم که تو وجه خدا هستی؟
ای غریبِ تنها، چه زمان میله‌های زندان غیبتی را که در آن محبوس شده‌ایم، خواهیم شکست و با گوش دادن به سخنان حیات بخش شما به سوی زندگی حقیقی رهسپار خواهیم شد؟!
آیا می‌شود این زمان تلخ و این زندان تلخ غیبت را فراموش کنیم؟!
آیا زمانی می‌رسد که ما شاهد حکومت تو بر جهان باشیم و بهشت دنیا را به چشم خود ببینیم؟
آری، و تو ای بت شکن تاریخ بشر، ای صاحب حوض کوثر و ای منجی کل بشر، ما را در پشت میله‌های زندان اعمال زشتمان می‌بینی و به حال ما غصه می‌خوری و فقط می‌گویی برای ظهورم دعا کنید.
تو هزار و اندی سال است که در نامه و پیامی که توسط شیخ رشید و مفید اعلی الله مقامه الشریف به شیعیان فرستادی، از آنان خواستی که دست‌ها را به یکدیگر بدهند و با قدرت فوق‌العاده اجتماعی خود میله‌های تاریک زندان غیبت را بشکنند، اما آن‌ها این پیام را باور نکردند.
آری باور نکردند که می‌توانند به غیبت تو خاتمه دهند.
آن‌ها فکر می‌کنند که خدا خواسته تو غایب باشی و کاری از دست آنان ساخته نیست.
به راستی اگر سخن تو را باور می‌کردند، دیگر لازم نبود که تو هزار سال منتظر بمانی و باز در این عصر جدید، همان پیام را مجدداً تکرار نمایی و بالاخره به آنان بفهمانی که کلید نجات بشر فقط تو هستی و بس و بدون حضور تو تمام درب‌ها به روی بشر بسته می‌ماند.
به راستی ای بهترین برگزیدگان عالم، چرا عده‌ای هر چند اندک- با آن‌که خود را شیعه می‌دانند، آن‌قدر از تو دور افتاده‌اند که حتی پیامی را که به طور ناشناس به آنان فرستاده‌ای باور نمی‌کنند، گرچه عده‌ای هم آن را بر چشم گذاشته و می‌بوسند. <تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق>: <و تو می‌بینی که چشمهایشان از آن‌چه که از حق می‌بینند پر از اشک شده است>.1
هر چند این‌ها مهم نیست و پیام تو بوی تو را می‌دهد و هیچ صاحب دلی آن را مورد تردید قرار نمی‌دهد؛ اما به هر حال، این هم یکی از آزمایشات عصر غیبت است و ترازویی برای سنجش میزان ایمان انسان‌ها در این عصر.



شنبه 85 شهریور 18 | نظر

 

تشرفیافتگان

تشرف سید بحرالعلوم (ره)

سید بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد.

در بین راه راجع به این مساله، که گریه بـر امـام حسین علیه السلام گناهان را مىآمرزد، فکر مىکرد.

همان وقت متوجه شد که شخص عربى که سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـید و سلام کرد.

بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته‌اى؟ و در چه اندیشه‌اى؟ اگر مساله علمى است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟ سـیـد بـحرالعلوم فرمود: در این باره فکر مىکنم که چطور مىشود خداى تعالى این همه ثواب به زائریـن و گریه کنندگان بر حضرت سیدالشهداء علیه السلام مىدهد، مثلا در هر قدمى که در راه زیارت بـرمـىدارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملش نوشته مىشود و براى یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره‌اش آمرزیده مىشود؟ آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من براى شما مثالى مىآورم تا مشکل حل شود.


ادامه مطلب

شنبه 85 شهریور 18 | نظر

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin